آرام می شوم ازحس نو شدن، از غنچه ای که در صحرای دلم روییده،می پرورمش ،مبادا پرواز کند این پروانه ی کوچک خیال من ،غرق اندیشه می شوم که چرا گاهی شاخه گلی اینچنین هوایی ام می کند وگاهی باغی مرا به تاریکی می برد،چه راست گفت سپهری :خدایی که در این نزدیکی است.دیشب حس کردم خدا لای گلهای مصنوعی بود طراوتشان مرا برد به بهار ،گلهای مصنوعی ،طراوت مصنوعی ،ولی خدا واقعی بود حسش کردم ،چشیدمش شیرین بود مثل لبهای خشکیده شوره زار نوشیدمش .

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...